سایبان دل

یار گم گشته

پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۶ ق.ظ
یک روز یکی از کتابام رو گم کردم و هرچی گشتم پیدا نشد کل خونه رو زیر رو کردم ولی اثری ازش نبود دیگه کلافه شده بودم از استرس داشتم میمردم ولی.....

دیگه وقتی از خونه ناامید شده بودم به تک تک افرادی که توی اون هفته رفته بودیم خونشون زنگ زدم و گفتم کتاب من خونه ‌تون  یست وهمه جوابشون یکسان بود نه...نه...نه........  تا دلتون بخواد اعصابم خورد بود دوست داشتم دنیا روی سرم خراب بشه

ولی ....

به قول یه مجله که می گفت آارمش داشته باشید منم شروع کردم سرم رو گذاشتم روی میز و به آروم کردن خودم مشغول شدم ولی نشد که نشد بالاخره بعد از حدود یک و نیم ساعت اوضاع ردیف شد و بلند شدم تا برم یک لیوان آب بخورم (نوش جونم) دیدم که کتاب جلوی چشمم بوده ولی من متوجه کتاب نبودم وخودم رو به جای توجه و تفکر  به عذاب دعوت کردم خلاصه کتاب پیدا شد و مشکل من رفع ولی این داستان به داستان ما خیلی شباهت داره مگه نه ؟!؟!؟!

امام زمان رو چند وقته گم کردیم مگه مهم نیست چرا نمیریم سراغش چرا ایشون رو یک امر مهم در زندگی نمی دونیم چرا آقا با اینکه جلوی ما ایستاده و امور ما رو میبینه باز هم ... به کارهای اشتباهمون ادامه میدیم ... چرا ایشون رو بایک موسیقی میفروشیم چرا با یک عکس یا فیلم یا جوک یا نگاه میفروشیم چرا ایشون رو به انبار دلمون هل دادیم تا هروقت فرتوت شدیم ازش کمک بخوایم

مگه نمیدونیم که مرگ نزدیکه.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۷
دی دی جون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی